احساس تنهایی و افسردگی

[ahmadi021]

سلام
دختر تنها و افسرده ای بودم که با پسری آشنا شدم دوستش داشتم اون من رو رها کرد از افسردگی زیاد کارم را رها کردم
اما از اونجا که نمیخواستم کسی شکستنم رو ببینه رفتم سراغ درس و ************ رابطه های خارج از عرف
هیچ کس از این موضوع اطلاعی نداره
الان در یک دانشگاه دولتی دکترای اقتصاد میخونم
اما من ی ادم شکننده ضعیف و درمان نشده هستم
نه دنبال کارم نه درس میخونم
از درسم دور افتادم
چون ************ رو تجربه کردم نمیتونم کنارش بزارم مثه ی زن که نمیتونه بگه دیگه دیگه دختر نیست
دلم میگه به رابطه خارج از عرفم ادامه بدم و برم دنبال کاری که دوست دارم
اما عقلم میگه درسم ادامه بدم و دنبال کار مرتبط باشم و به فکر ازدواج
میدونم دومی درسته
اما چند روزی رو برنامه ام اما دوباره وسوسه میشم گاهی اونقد فکر میکنم که کلافه میشم
چطور کاری کنم که همجوره راضی و شاد باشم

[زری62]

سلام به نظرم بهتره افسردگیتو درمان کنی ورزش کنی مطالعه کنی سرگرمی واسه خودت ایجاد کنی کلا اینقدر وقتت پر باشه که به فکر *** نباشی

[ahmadi021]

مرسی زری جان

[Reepaa]

سلام
شما کامل توضیح ندادید
ریشه این افسردگی چی بود ؟
فقط گفتید با شکست رابطه عشقیتون این رفتار تشدید پیدا کرد ؟؟؟

[ahmadi021]

rastesh moghe dabirestan afkare badi b zehnam miresid asib b digaran
man shagerd aval dabirestan bodam ama pishdaneshgahi darsam oft kard toye khone hamash moshajere bood
y moghee halam bad bood hame mano kheyli mosbat midonestan ama daroonam ashob bod
b khoda goftam age mikhay komakam koni alan vaghteshe chon daram mimiram
motmaenam oon shafam dad
dg halam khob shode v faghat moshkelam hamoone k goftam
hich afkare badi nadaram
ama moshkelam navasane beyne tasmimgiriha baraye ayandam
vaghti dostam mano raha kard afsordegi badi dochar shodam

[Reepaa]

rastesh moghe dabirestan afkare badi b zehnam miresid asib b digaran
man shagerd aval dabirestan bodam ama pishdaneshgahi darsam oft kard toye khone hamash moshajere bood
y moghee halam bad bood hame mano kheyli mosbat midonestan ama daroonam ashob bod
b khoda goftam age mikhay komakam koni alan vaghteshe chon daram mimiram
motmaenam oon shafam dad
dg halam khob shode v faghat moshkelam hamoone k goftam
hich afkare badi nadaram
ama moshkelam navasane beyne tasmimgiriha baraye ayandam
vaghti dostam mano raha kard afsordegi badi dochar shodam

لطفا فارسی تایپ کنید ول چون مشکلتون جدیه باز من خوندم
ببین دوست من سردرگمی نداره
چ زندگی رو دوست داری ؟؟
زندگی که توش یه همسر مهربون و آروم باشه ؟؟
ی پول در حد بخور نمیر و زندگی آروم ؟؟
یه زندگی که باهمه دعوا هاش و بالا پایین هاش در جریان باشه ؟؟؟
ب
ه این سوالات میگن تعیین هدف
شما هدفتو مشخص کن و راه و انتخاب کن و پا در این مسیر بزار

مطمعناا زندگی که روابط متعدد داشته باشی مثل زلزله میمونه که نه تنها آروم نمیکنه بلکه ویران میکنه
خودتم خوب میدونی
باید هدفتو مشخص کنی و زیادم تردید نکن چون از هر راهی بری سختی های خاص خودشو داره
بازم سوالی بود نقل قول کنید
موفق باشی دوست من

[ahmadi021]

ممنون
خواهش میکنم واسم دعا کن

[Reepaa]

ممنون
خواهش میکنم واسم دعا کن

دعا میکنم زندگیتتو شروع کنی


لازم نیست بزرگ باشی تا شروع کنی شروع کن تا بزرگ شوی

[Farin]

سلام اين اولين بارى هست كه من به اين فروم ميام، اميدوارم كه مشكلم رو جاى درستى مطرح كرده باشم ، من ٢٥ سالمه و تا حالا هيچ رابطه عاشقانه اى رو تجربه نكردم ! ( به نظرتون مشكل نگران كننده اى هست و چه دليلى ميتونه داشته باشه ؟) يعنى نميدونم چرا هرگز نتونستم وارد هيچ رابطه اى بشم ! البته مشكل اصلى من در حال حاضر اين هست كه حدود يك سال قبل با پسرى از بين دوستام آشنا شدم و بهش خيلى علاقمند شدم اما اون با اينكه در رفتارش اين رو ميديدم كه به من علاقه داره (اطرافيان هم متوجه شده بودن )ولى هرگز به من پيشنهاد شروع يك رابطه رو نداد و هر روز كه ميگذشت علاقه من به اون بيشتر ميشد ( اما چيزى بهش نگفتم ) و رابطه ما صميمانه تر ميشد ، تا اينكه بعد از يك سال اون از شهرى كه توش زندگى ميكرديم به شهر ديگه اى براى كار رفت و من متوجه شدم كه نامزد داره و نامزدش در حال حاضر در دانشگاهى كه من درس ميخونم دانشجو هست ، هر روز نامزدش رو ميبينم و انگار كه داغ دلم تازه ميشه ،احساس حقارت ميكنم ، احساس ميكنم كه يه مشكلى دارم كه اون هرگز جلو نيومد ، دائما خودم رو با نامزدش مقايسه ميكنم و اين خيلى ناراحتم ميكنه فكر ميكنم اعتماد به نفسم رو از دست دادم و در حال حاضر خيلى غمگين و نااميدم ، چطور ميتونم از اين همه ناراحتى و تنفرى كه وجودم رو گرفته راحت بشم ؟ دلم ميخواد اون بخش از زندگيم از ذهن خودم و اطرافيانم پاك بشه ، جلوى اونا خجالت ميكشم !!!

[e.v]

سلام اين اولين بارى هست كه من به اين فروم ميام، اميدوارم كه مشكلم رو جاى درستى مطرح كرده باشم

سلام
خوش اومدی به فروم
حقیقتش باید تاپیک جدید باز کرد اما چون دیدم که پاسخ می دن من هم همینجا راهنماییتون می کنم

من ٢٥ سالمه و تا حالا هيچ رابطه عاشقانه اى رو تجربه نكردم ! ( به نظرتون مشكل نگران كننده اى هست و چه دليلى ميتونه داشته باشه ؟)

نه فکر نکنم مشکلی باشه....

احساس ميكنم كه يه مشكلى دارم كه اون هرگز جلو نيومد ، دائما خودم رو با نامزدش مقايسه ميكنم و اين خيلى ناراحتم ميكنه فكر ميكنم اعتماد به نفسم رو از دست دادم و در حال حاضر خيلى غمگين و نااميدم ، چطور ميتونم از اين همه ناراحتى و تنفرى كه وجودم رو گرفته راحت بشم ؟

خب ببین شما به نحوی دچار عشق یک طرفه شده بودید. تو این موارد معمولا شخص در ذهن خودش از طرف مقابل و رابطه اش به صورت خیالی تصویر پردازیه مثبت و واهی انجام میده.
اتفاقاً این حس رو که شاید شما یه ایرادی دارید هم ناشی از همون تفسیر های ذهنی واهی هستش. شما یه رابطه صمیمی رو خیلی بزرگ کردید! احساستون رو درک می کنما ولی باید بگم که اینا طرز تفکرات اشتباهیه. اگه جلو نیومده شاید نسبت به شما یه حس دیگه ای داره که از جانب شما بد تعبیر شده.
در ضمن گاهی آدم ها با سردرگمی خودشون ما رو هم سردرگم می کنن (اینکه از این رابطه چه هدفی داره مشخص نیست و برای ما هم معلوم نمیشه). به هر حال اون رابطه رو تموم شده بدونید و اصلا خودتون رو با نامزدش مقایسه نکنید.اصلاً فکر نکن که اون از تو برتریه خاصی داره:
"هرگز ظاهر زندگی دیگران رو با باطن زندگی خودت مقایسه نکن" پروفسور جان مکسول

[Farin]

خيلى متشكرم از جوابهاى خيلى خوبتون و ممنون بابت راهنماييتون در مورد فروم ، واقعا درسته فكر ميكنم حتى اگر اون كسى بوده كه نميتونسته تصميمش رو بگيره اما من هم نبايد تا اين حد براى خودم از اون آدم بت ميساختم ، آيا راهكارى هست كه من دوباره دچار اين اشتباه نشم و در مورد رابطم با ديگران منطقى تر برخورد كنم ؟ يعنى بتونم تشخيص بدم كه قصد آدما دقيقا چى هست و مرز بين واقعيت و خيال پردازى هام رو تشخيص بدم !؟ ، راستش الان ديگه تو موقعيتم كه به همه آدما با ديده شك نگاه ميكنم ! و سوال آخرم هم اين هست كه چطور بايد فراموش كنم ! هر بار كه نامزدش رو ميبينم هزار تا فكر و خيال دوباره مياد تو ذهنم و دائم دارم بين اتفاقاى گذشته پل ميزنم !

[e.v]

خيلى متشكرم از جوابهاى خيلى خوبتون و ممنون بابت راهنماييتون در مورد فروم ، واقعا درسته فكر ميكنم حتى اگر اون كسى بوده كه نميتونسته تصميمش رو بگيره اما من هم نبايد تا اين حد براى خودم از اون آدم بت ميساختم

خواهش می کنم
درسته

آيا راهكارى هست كه من دوباره دچار اين اشتباه نشم و در مورد رابطم با ديگران منطقى تر برخورد كنم ؟ يعنى بتونم تشخيص بدم كه قصد آدما دقيقا چى هست و مرز بين واقعيت و خيال پردازى هام رو تشخيص بدم !؟ ، راستش الان ديگه تو موقعيتم كه به همه آدما با ديده شك نگاه ميكنم !

خب به نوبه خود تجربه خوبی بدست آوردی
سوال خوبی هم پرسیدی: ببین گاهی نمیشه فهمید که قصد طرف چیه چون خودشم نمیدونه و بی هدفه. اما با شناخت و بدست آوردن اطلاعات میشه نتیجه گرفت نه با خیالات و گمونه زنی. اگه در مورد نیت رابطه کسی شک داری خب بالغانه از خودش بپرس. درست پرسیدن یه هنره و هنر هم اکتسابی.

و سوال آخرم هم اين هست كه چطور بايد فراموش كنم ! هر بار كه نامزدش رو ميبينم هزار تا فكر و خيال دوباره مياد تو ذهنم و دائم دارم بين اتفاقاى گذشته پل ميزنم !

خب باید مدتی بگذره تا براتون عادی بشه
از گذشته ات فرار نکن چون دوباره گیرت میندازه. گذشته رو بپذیر و باهاش کنار بیا. زمان بهت کمک میکنه. کارهای روزمره ات رو انجام بده و اگه هم میتونی سرت رو با برنامه های فوق برنامه بیشتر گرم کن.